ماه با روشنی اش مرا صدا کرد
ابر با گریه اش نوایی از دل سر داد
آسمان با صدایی مهیب مرا صدا کرد
اما من همچنان غرق در خواب مستی بودم
تو ، تک ستاره ام در آسمان، نفس کشیدی
و من چشمانم باز شد و مستی ام مست تر شد
خواب مرا دزدیدی در آن لحظه که خواب چشمانت را دیدم
در، قلبت با تو از عشق نوشتم،از محبت،از صداقت،از ایمان.....
اکنون در دلم می نویسم از غربت،از تنهایی،از غم دل،
از شب هجران،از فغان دل عاشق،
از شمعی فروزان که چشم به راه ،کور سو شد،
از پاییز و بهاری که بی هیچ تفاوتی می گذرند........
می نویسم از تو ،از شکوفه ی خندانم،از سپیده ی شب هجرانم،
از طوطی شکر خوانم،از غزال غزلخوانم،از پری مهربانم،
از تشویش دلم که رفتن توست........
می نویسم:
که آرام قلبم تویی،مونس چشمانم تویی،روزم تویی،شبم تویی
و بهارعمرم تویی